خاطرات خود باوری
*مث*چندشماره
لذت غمگینی داشتم از درد به خودم می پیچیدم و گریه می کردم اهنگ گوشنوازی گوش می کردم کمی اروم شدمولی کاملا حالم خوب نشده بودپریشون شدم دلم گرفت خوابیدم در خواب چهره اشنایی می دیدمدر خواب سرم را تکان می دادم و می گفتم نه؟ناگهان از خواب پریدم یهو ارومه اروم شدم!لبخند زدم دیگه خودمو باور کرده بودم دیگه تنها نبودم
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی